معنی wdrożenie
wdrożenie
اجرا، بهره وری
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با wdrożenie
wyrażenie
wyrażenie
بَیان، بَیانیِه، عِبارَت، شِکل
دیکشنری لهستانی به فارسی
wrażenie
wrażenie
بَرداشت، گِرِفتَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
drżenie
drżenie
لَرزِش، پُر جُنب و جوش
دیکشنری لهستانی به فارسی