معنی urażony
urażony
با ناراحتی، ناراحت کننده، کینه توز
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با urażony
ułożony
ułożony
چیدِه شُدِه، خُرد کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
obrażony
obrażony
ناراحَت، تَحریک پَذیر، تَوهِین شُدِه، تُوهین کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
skażony
skażony
آلودِه، آلودِه کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
smażony
smażony
سُرخ کَردِه، سُرخ رَنگ
دیکشنری لهستانی به فارسی
uważny
uważny
مُحتاط، غَریب، مُراقِب، مُراقِبَت، دَقیق
دیکشنری لهستانی به فارسی