معنی uniewinnienie
uniewinnienie
تبرئه، توجیه
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با uniewinnienie
unieważnienie
unieważnienie
لَغو، اِبطال، باطِل کُنَندِه، لَغو شُد
دیکشنری لهستانی به فارسی