معنی szósty
szósty
ششم، شکست، به طور ششم، شکسته
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با szósty
czysty
czysty
خالِص، بی آلایِش، تَمیز، تَمَایُز، مَحض، قُربانی کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
częsty
częsty
مُکَرَّر، تِکرَار کَرد
دیکشنری لهستانی به فارسی