معنی szarpać
szarpać
به شدّت کشیدن، برخورد، تکان شدید دادن، تکتونیکی
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با szarpać
szarpany
szarpany
لَرزان، لَرزیدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
szarpaną
szarpaną
تِکان دار، تُند و سَریع
دیکشنری لهستانی به فارسی
szarość
szarość
خاکی، خاکِستَری
دیکشنری لهستانی به فارسی
zaspać
zaspać
زیادی خوٰابیدَن، حِیف
دیکشنری لهستانی به فارسی
sapać
sapać
نَفَس نَفَس زَدَن، نَفخ شِکَم
دیکشنری لهستانی به فارسی