skromny skromny مُتِواضِع، بَعدی، مَتین، جَذّابِیَت، خُودکَم بین، خُودکار کَردَن، اَندَک، رَها کَردَن، کَم اَهَمّیَت، ضَعیف اِرادِه، فُروتَن دیکشنری لهستانی به فارسی
surowy surowy خام، تَقریباً، خامِه ای، سَختگیر، سَخت، سِفت و سَخت، شَدید، قَوی، نامُلایِمات دیکشنری لهستانی به فارسی