معنی spuchnięty
spuchnięty
پفی، پل بساز
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با spuchnięty
opuchnięty
opuchnięty
وَرَم کَردِه، داخِل وَرِیدی
دیکشنری لهستانی به فارسی