معنی spójny
spójny
ثابت قدم، تثبیت کند، منسجم، منصرف کردن، چسبنده
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با spójny
spójnie
spójnie
بِه طُورِ هَماهَنگ، با هَم، بِه طُورِ مُنسَجِم، مُنصِفانِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
wspólny
wspólny
مُشتَرِک، مُتِقابِل
دیکشنری لهستانی به فارسی
późny
późny
دیر، دیر بِهتَر اَز هَرگِز
دیکشنری لهستانی به فارسی