معنی spłodzić
spłodzić
فرزند داشتن، پذیرنده
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با spłodzić
szkodzić
szkodzić
آسیب رِساندَن، صَدَمِه دیدِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
schodzić
schodzić
فُرود آمَدَن، زَمین، پایین آوَردَن، کاهِش دَهَد
دیکشنری لهستانی به فارسی
chłodzić
chłodzić
سَرد کَردَن، باحال
دیکشنری لهستانی به فارسی