معنی skoordynowany
skoordynowany
هماهنگ
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با skoordynowany
skoordynowane
skoordynowane
بِه طُورِ هَماهَنگ، بِه صورَتِ هَماهَنگ
دیکشنری لهستانی به فارسی