معنی rozładować rozładować بارگیری را متوقّف کردن، بارور، تخلیه کردن، تخلیه بارگیری را مُتِوَقِّف کَردَن، باروَر، تَخلِیَه کَردَن، تَخلِیَه دیکشنری لهستانی به فارسی