معنی refleksyjnie refleksyjnie به طور بازتابی، بازیگوشانه، بازتابی، منعکس کنند بِه طُورِ بازتابی، بازیگوشانِه، بازتابی، مُنعَکِس کُنَند دیکشنری لهستانی به فارسی