معنی przytulny przytulny راحت بخش، تسهیل کند، خانگی، خانه داری، دنج، دهقان، قابل آغوش، قابل آموزش، دلپذیر، مهربانی، نوازشگر، نوسانات دیکشنری لهستانی به فارسی