معنی przysiad
przysiad
چمباتمه زدن، خوراک
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با przysiad
przykład
przykład
نِمونِه، اِستاندارد، مِثال
دیکشنری لهستانی به فارسی