معنی przygnębiony przygnębiony ناامید، افسرده، ناراحت، بی قرار، دل شکسته، دلسرد شد، نوستالژیک، ناامید شده، ناامیدانه، ناامید کننده، ناامیدی دیکشنری لهستانی به فارسی