معنی próżny
próżny
بیهوده، غیر ضروری
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با próżny
różny
różny
مُتِفاوِت، مُتِفاوِت اَست
دیکشنری لهستانی به فارسی
różne
różne
مُختَلِف، مُختَل کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
równy
równy
بَرابَر، مُقایِسِه کُنید، یِکنَواخت
دیکشنری لهستانی به فارسی
późny
późny
دیر، دیر بِهتَر اَز هَرگِز
دیکشنری لهستانی به فارسی