معنی promienny
promienny
درخشان، برّاق، خوشحال، سعادتمند
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با promienny
piśmienny
piśmienny
باهوش، بایِگانی
دیکشنری لهستانی به فارسی
plemienny
plemienny
قَبیلِه ای، قَتل عام
دیکشنری لهستانی به فارسی
promiennie
promiennie
بِه طُورِ دِرَخشان، بِه صورَتِ مِلُودِراماتیک
دیکشنری لهستانی به فارسی
prominent
prominent
بَرجَستِه، بِه طُورِ بَرجَستِه
دیکشنری هلندی به فارسی
prominent
prominent
بِه طُورِ بَرجَستِه، بَرجَستِه
دیکشنری آلمانی به فارسی