معنی powoli
powoli
بی شتاب، بی شکل، به طور تنبلانه، مجازات، به آرامی، هموار
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با powoli
powolny
powolny
تَنبَل، لَنگی، کُند، مَبهُوت
دیکشنری لهستانی به فارسی
powolnie
powolnie
بِه طُورِ خَستِه کُنَندِه، سایَندِه، کُند، صَریح
دیکشنری لهستانی به فارسی
poli
poli
صاف، مُؤَدَّب، مُحتَرَم
دیکشنری فرانسوی به فارسی