معنی powód
powód
مدّعی، دلیل، فرضی، شاکی، مشکوک
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با powód
dowód
dowód
اِثباتی، اِجارِه شُدِه، مَدرَک، هُنَرِستان، دَلیل
دیکشنری لهستانی به فارسی