معنی postura
postura
قامت، منظّم بودن
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با postura
postura
postura
حالَت بَدَن، مُوقِعِیَت، مَوضِع
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
postura
postura
حالَت بَدَن، وَضعِیَت بَدَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
postura
postura
حالَت بَدَن، وَضعِیَت بَدَن، مَوضِع
دیکشنری پرتغالی به فارسی
posture
posture
حالَت بَدَن، وَضعِیَت بَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
postur
postur
حالَت بَدَن، وَضعِیَت بَدَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
postular
postular
فَرض کَردَن، فَرض
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
soltura
soltura
شُل بودَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Posture
Posture
حالَت بَدَن، وَضعِیَت بَدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
postumo
postumo
پَس اَز مَرگ
دیکشنری ایتالیایی به فارسی