معنی popychać
popychać
هل دادن، بهم زدن، فشار دهید، وادار کردن، وارث
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با popychać
napychać
napychać
پُر کَردَن، پُر نَشُدِه اَست، چَپاندَن، پِچ پِچ کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
pożyczać
pożyczać
قَرض دادَن، قَرض گِرِفتَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
zapychać
zapychać
گِرِفتِگی کَردَن، کُسُوف
دیکشنری لهستانی به فارسی