معنی plątanie
plątanie
گرفتاری، تله، پیچیدگی، درهم تنیدگی
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با plątanie
splątanie
splątanie
پیچیدِگی
دیکشنری لهستانی به فارسی
pytanie
pytanie
سُؤال، سِبقَت گِرِفتَن
دیکشنری لهستانی به فارسی