معنی płasko
płasko
به طور صاف، ضخیم
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با płasko
płaski
płaski
صاف، جَلا دادِه شُدِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
płytko
płytko
کَم عُمق، سَطحی بودَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
płaskość
płaskość
تَختی، تَخرِیب
دیکشنری لهستانی به فارسی
gładko
gładko
بِه طُورِ صِیقَلی، اِنصافاً، بِه آرامی، ضَربِه زَدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
passo
passo
گام
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
łaska
łaska
فِیض، فِئودالیزاسیون
دیکشنری لهستانی به فارسی
passo
passo
گام
دیکشنری پرتغالی به فارسی
paso
paso
گام، گُذَشت
دیکشنری اسپانیایی به فارسی