معنی pacjent
pacjent
بیمار
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با pacjent
paciente
paciente
صَبور، بیمار
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
patient
patient
صَبور، بیمار
دیکشنری فرانسوی به فارسی
paciente
paciente
صَبور، بیمار
دیکشنری پرتغالی به فارسی
accent
accent
تَاکید، لَهجِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
parent
parent
خویشاوَند، پِدَر و مادَر، والِد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
packen
packen
بَستِه بَندی کَردَن، بَستِه
دیکشنری آلمانی به فارسی