معنی oszołomiony oszołomiony به طور گیج کننده، به طور مرموزی، متحیّر، تعجّب، گیج کنان، خجالت، مبهوت، خیره کننده، سرگشته، سرگیجه، گیج شده، گیج، متعجّب دیکشنری لهستانی به فارسی