معنی organizować organizować سر و سامان کردن، سر و صدا، سازماندهی کردن، سازماندهی مجدّد، ترتیب دادن، مرتّب کردن سَر و سامان کَردَن، سَر و صِدا، سازماندِهی کَردَن، سازماندِهی مُجَدَّد، تَرتِیب دادَن، مُرَتَّب کَردَن دیکشنری لهستانی به فارسی