معنی odpowiedni odpowiedni مربوط به، او، مربوط، در رابطه با، مناسب، درست است، صحیح، راحت، مناسب کردن، سرچشمه می گیرد، مناسب بودن، کافی مَربوط بِه، او، مَربوط، دَر رابِطِه با، مُناسِب، دُرُست اَست، صَحیح، راحَت، مُناسِب کَردَن، سَرچِشمه می گیرَد، مُناسِب بودَن، کافی دیکشنری لهستانی به فارسی