معنی niezwiązany niezwiązany بی ربط، بی ربط بودن، بدون وابسته، بی عاطفه، غیر مرتبط بی رَبط، بی رَبط بودَن، بِدونِ وابَستِه، بی عاطِفِه، غِیرِ مُرتَبِط دیکشنری لهستانی به فارسی