معنی niezaplanowany niezaplanowany برنامه ریزی نشده، برنامه نویس، بدون برنامه ریزی، بدون بو بَرنامِه ریزی نَشُدِه، بَرنامِه نِویس، بِدونِ بَرنامِه ریزی، بِدونِ بو دیکشنری لهستانی به فارسی