معنی natrętny natrętny پر فشار، پر کردن، مزاحم، دردسر ساز، مداخل، ستایش پُر فِشار، پُر کَردَن، مُزاحِم، دَردِسَر ساز، مَداخِل، سِتایِش دیکشنری لهستانی به فارسی