معنی łysieć
łysieć
کچل شدن، ضماد کردن
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با łysieć
dyszeć
dyszeć
آه کِشیدَن، نالِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
łokieć
łokieć
زانو زَدَن، زانو بِزَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
słyszeć
słyszeć
شِنیدَن، اِستراقِ سَمع کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
fysiek
fysiek
فیزیکی، اَز نَظَرِ فیزیکی، بِه طُورِ فیزیکی
دیکشنری هلندی به فارسی