معنی leniwy leniwy تعلّل کننده، به تعویق انداختن، تنبل، تنبلی، کند تَعَلُّل کُنَندِه، بِه تَعویق اَنداختَن، تَنبَل، تَنبَلی، کُند دیکشنری لهستانی به فارسی