معنی kłaść kłaść زمین گذاشتن، زمینی، گذاشتن، گرسنگی، قرار دادن، محل زَمین گُذاشتَن، زَمینی، گُذاشتَن، گُرُسنِگی، قَرار دادَن، مَحَل دیکشنری لهستانی به فارسی