معنی jąkać się
jąkać się
گلوگیر صحبت کردن، حدس و گمان، لکنت داشتن، سیم پیچ
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با jąkać się
błąkać się
błąkać się
پیچیدَن، بَستِه بَندی کُنید
دیکشنری لهستانی به فارسی
kąpać się
kąpać się
حَمّام کَردَن، حَملِه کُنَند
دیکشنری لهستانی به فارسی