معنی inwentarz
inwentarz
موجودی، موج
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با inwentarz
inventare
inventare
اِبداع کَردَن، اِختِراع کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
intentar
intentar
تَلاش کَردَن، تَلاش، سَعی کَردن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
inventar
inventar
اِختِراع کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
inventar
inventar
اِبداع کَردَن، اِختِراع کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی