معنی instrumentalny
instrumentalny
ابزاری، اتمی
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با instrumentalny
instrumentalnie
instrumentalnie
بِه طُورِ اَبزاری، اَتُمی
دیکشنری لهستانی به فارسی
Instrumentally
Instrumentally
بِه طُورِ اَبزاری، بِه صورَتِ اَبزاری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
instrumental
instrumental
بِه طُورِ اَبزاری، اَبزاری
دیکشنری آلمانی به فارسی
instrumental
instrumental
اَبزاری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
instrumental
instrumental
اَبزاری
دیکشنری فرانسوی به فارسی
instrumental
instrumental
اَبزاری
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
instrumental
instrumental
اَبزاری
دیکشنری پرتغالی به فارسی