معنی improwizowany
improwizowany
بدون آمادگی، بدون ملودی
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با improwizowany
improwizowane
improwizowane
بِه طُورِ بِداهِه، بِدونِ عَلامَت
دیکشنری لهستانی به فارسی
improwizować
improwizować
بِداهِه نَوازی کَردَن، بِدونِ اَبر
دیکشنری لهستانی به فارسی