معنی daremnie
daremnie
بی فایده، اضافی، بیهوده، غش کردن
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با daremnie
udaremnić
udaremnić
مُخالِفَت کَردَن، مُخالِفَت کُنَند
دیکشنری لهستانی به فارسی
daremny
daremny
بی نَتیجِه، آشُفتِه
دیکشنری لهستانی به فارسی