معنی czujny czujny هوشیار، آگاه است، با هوشیاری، بیدار، بیدار شو، مراقب، مراقبت، هشدار دیکشنری لهستانی به فارسی
czuły czuły دِل رَحم، دِلسوز، دوستدار، دوستی، بِه طُورِ دوست داشتَنی، دوستی ها، مِهرَبان، مُؤَدَّب، مِهروَرز، مِهمان نَواز دیکشنری لهستانی به فارسی