معنی cuchnący
cuchnący
زننده، گاز گرفتن
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با cuchnący
pachnący
pachnący
بو دار، بو، خُوشبو دار، خُوش بینانِه، مُعَطَّر، مُرَبّی
دیکشنری لهستانی به فارسی