معنی chodzić
chodzić
راه رفتن، مثل اردک راه برو
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با chodzić
schodzić
schodzić
فُرود آمَدَن، زَمین، پایین آوَردَن، کاهِش دَهَد
دیکشنری لهستانی به فارسی
chłodzić
chłodzić
سَرد کَردَن، باحال
دیکشنری لهستانی به فارسی
pochodzić
pochodzić
مَبدَع بودَن، مات و مَبهُوت
دیکشنری لهستانی به فارسی
wychodzić
wychodzić
خارِج شُدَن، خارِجی
دیکشنری لهستانی به فارسی
rodzić
rodzić
تَولِید کَردَن، تَولِید کَم، ایجاد کَردَن، تَولِید کُنَد
دیکشنری لهستانی به فارسی