معنی chłodzić
chłodzić
سرد کردن، باحال
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با chłodzić
chodzić
chodzić
راه رَفتَن، مِثلِ اُردَک راه بِرو
دیکشنری لهستانی به فارسی
spłodzić
spłodzić
فَرزَند داشتَن، پَذیرَندِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
schodzić
schodzić
فُرود آمَدَن، زَمین، پایین آوَردَن، کاهِش دَهَد
دیکشنری لهستانی به فارسی
chłodziwo
chłodziwo
خُنَک کُنَندِه، سَرد شُدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی