معنی centralnie
centralnie
به طور مرکزی، به طور مرموزی
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با centralnie
neutralnie
neutralnie
بِه طُورِ خُنثیٰ، خُود بِه خُود
دیکشنری لهستانی به فارسی
teatralnie
teatralnie
بِه طُورِ تِئاتری، اَز نَظَرِ تِئوری
دیکشنری لهستانی به فارسی
centralny
centralny
مَرکَزی، مَرگ و میر
دیکشنری لهستانی به فارسی
centrale
centrale
مَرکَزی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی