معنی blady blady پریده رنگ، بافتن، آزرده، حالت تهوّع، رنگ پریده، رزونانس پَریدِه رَنگ، بافتَن، آزُردِه، حالَت تَهَوُّع، رِنگ پَریدِه، رِزونانس دیکشنری لهستانی به فارسی