معنی bezwarunkowo bezwarunkowo بدون قید و شرط، بدون کمک، بی قید و شرط، بی قیمت بِدونِ قِید و شَرط، بِدونِ کُمَک، بی قِید و شَرط، بی قِیمَت دیکشنری لهستانی به فارسی