معنی bezuczuciowo bezuczuciowo به طور بی احساس، بی احساس، به طور بی حسّ، بی حال، دور بِه طُورِ بی اِحساس، بی اِحساس، بِه طُورِ بی حِسّ، بی حال، دور دیکشنری لهستانی به فارسی