معنی bezsensowny bezsensowny بی فایده، بی ثمر، بی فکر، دست و پا چلفتی، بی معنی، مزخرف بی فایِدِه، بی ثَمَر، بی فِکر، دَست و پا چُلُفتی، بی مَعنی، مُزَخرِف دیکشنری لهستانی به فارسی