معنی zwoegen
zwoegen
زحمت کشیدن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با zwoegen
zwijgen
zwijgen
سُکوت کَردَن، سُکوت کُن
دیکشنری هلندی به فارسی
zwingen
zwingen
اِجبار کَردَن، زور، مَجبور کَردَن، وادار کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
ploegen
ploegen
چالوس کَردَن، شُخم زَدَن، زَحمَت دادَن
دیکشنری هلندی به فارسی
zweven
zweven
شِناوَر بودَن، شِناوَر
دیکشنری هلندی به فارسی
zweten
zweten
عَرَق ریختَن، عَرَق کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
zweren
zweren
قَسَم خُوردَن، قَسَم بُخُور
دیکشنری هلندی به فارسی
zoemen
zoemen
وِزوِز کَردَن، بُزُرگنَمایی، زَنبور زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
zoeken
zoeken
جُستُجو کَردَن، بَرایِ جُستُجو
دیکشنری هلندی به فارسی
wiegen
wiegen
آرامِش دادَن، گَهوَارِه
دیکشنری هلندی به فارسی