معنی zuinig
zuinig
مقتصد، صرفه جو، محدود، صرفه جویی وار
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با zuinig
zwinie
zwinie
چابُک وار، هوشمَندانِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
weinig
weinig
اَندَک، تِعداد کَمی
دیکشنری هلندی به فارسی
zuiging
zuiging
مَکِش
دیکشنری هلندی به فارسی
zonnig
zonnig
خُورشیدی، آفتابی
دیکشنری هلندی به فارسی
zahnig
zahnig
دارایِ دَندان، دَندانِه دار، دَندان دار
دیکشنری آلمانی به فارسی
zornig
zornig
بِه طُورِ عَصَبی، عَصَبانی، خَشمگین، خَشمگینانِه، عَصَبی
دیکشنری آلمانی به فارسی
huidig
huidig
جاری
دیکشنری هلندی به فارسی