معنی zonnig
zonnig
خورشیدی، آفتابی
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با zonnig
zondig
zondig
گُناه آلود، گُناهکار، گُناه آمیز
دیکشنری هلندی به فارسی
sonnig
sonnig
آفتابی
دیکشنری آلمانی به فارسی
zornig
zornig
بِه طُورِ عَصَبی، عَصَبانی، خَشمگین، خَشمگینانِه، عَصَبی
دیکشنری آلمانی به فارسی
dornig
dornig
بِه طُورِ خاردار، خاردار
دیکشنری آلمانی به فارسی
woning
woning
مَسکَن، خانِه
دیکشنری هلندی به فارسی
vonnis
vonnis
حُکم
دیکشنری هلندی به فارسی
zuinig
zuinig
مُقتَصِد، صَرفِه جو، مَحدود، صَرفِه جویی وار
دیکشنری هلندی به فارسی
zonnen
zonnen
دَر آفتاب دِراز کِشیدَن، آفتاب گِرِفتَن
دیکشنری هلندی به فارسی
zahnig
zahnig
دارایِ دَندان، دَندانِه دار، دَندان دار
دیکشنری آلمانی به فارسی